داستان

نامه هیئت مدیره شرکت بیمه به یک نماینده بیمه

نامه هیئت مدیره شرکت بیمه به یک نماینده بیمه

یک روز کاری

علی نماینده شرکت بیمه مطابق هر روز صبح در دفتر کار حاضر شد و بعد از قرار گرفتن پشت میز کارش کامپیوتر خودش را روش نمود و وارد پرتال شرکت بیمه شد طبق روال همیشگی اتوماسیون اداری را کنترل کرد یک نامه فوری از طرف شرکت بیمه داشت.

نامه را باز کرد .

نامه هیئت مدیره خطاب به علی و نمایندگی که ایشان را دعوت کرده بودند.

راس ساعت ۸ صبح روز دوشنبه یعنی فردا ، طبق نامه هیئت مدیره در دفتر هیئت مدیره شرکت حضور بهم رساند.

استرس تمام وجود او را فرا گرفته بود.

هیئت مدیره شرکت چه کاری می توانستند با او داشته باشند ؟

علی در این مدت فعالیت  با تنها کسانی که در شرکت بیمه ارتباط داشت ، مدیران و کارکنان شعبه ذیربطش بود.

تاکنون به ساختمان ستادی شرکت مراجعه نکرده بود و کارهای خود را از طریق شعبه به انجام می رساند.

اکنون در این نامه هیئت مدیره از او خواسته شده بود تا به ساختمان ستادی شرکت برود.

آن هم به دفتر هیئت مدیره شرکت بالاترین و عالی ترین رده شرکت مرا جعه نماید .

هرچه فکر کرد که چه اتفاقی افتاده است؟ راه به جایی نبرد.

تماس با مسئولین شعبه

بهتر دید که مساله را با مسئولین شعبه در میان بگذارد. شاید آنها بتوانند در این رابطه اطلاعی به او بدهند.

بخاطر همین گوشی تلفن را برداشت و با شعبه تماس گرفت .

ابتدا شماره تلفن معاون فنی شعبه را گرفت و او صحبت کرد. ایشان ضمن اظهار بی اطلاعی او را به ریاست شعبه ارجاع داد.

علی مجددا شماره تلفن ریاست شعبه را گرفت .

با ایشان صحبت کرد.

او هم اظهار بی اطلاعی کرد.

فقط گفت حتما اتفاق مهمی روی داده یا کاری از شما سر زده است که شما را خواستند.

به احتمال زیاد مساله مهمی است که سطوح عالی شرکت خواسته اند شما را ببینند .

علی خداحافظی کرد و گوشی را قطع نمود .

همین جمله ریئس شعبه کافی بود تا آرامش علی را بیشتر بر هم زند.

دائم در ذهن خود با خودش گفتگو می کرد .چه اتفاق یا کاری روی داده است؟ که بعد از این مدت فعالیت من را خواسته اند.

مسائل زیادی به ذهن علی خطور کرد.

همین باعث می گردید که آرام و قرار نداشته باشد. با فکر و خیال به این مساله روز خود را سپری کرد. نتوانست به نحو احسن در آن روز کاری انجام دهد .

مساله را با همکاران مطرح نمود و آنها هم به نوعی هریک مطالبی را عنوان کردند.

صبح روز بعد

ساعت هفت صبح بود که علی جلوی درب ساختمان ستادی شرکت بود.

هر لحظه استرس و نا آرامیش بیشتری می شد.

عقربه های ساعت به کندی می گذشتند و همین انتظار بیشتر او را عصبی می کرد.

وارد ساختمان ستاد شد.

پرسنل حراست از او سوال کردند که با کدام قسمت کار دارد؟

علی نامه را نشان سرپرست حراست داد .

ایشان با خوش رویی تمام گفت باید به طبقه شانزدهم برود .

از این طرف لطفاً و راه را نشان علی داد .

علی با لرزش دست کلید آسانسور را فشار داد.

استرس و نا آرامی در حرکات او کاملا هویدا بود.

وارد آسانسور شد و دکمه طبقه شانزدهم را زد.

آسانسور به چشم برهم زدنی علی را به طبقه شانزدههم رساند.

وارد راهرو طبقه شانزدهم شد .

مراجعه به ستاد

دو ساختمان در قسمت شمالی و جنوبی راهرو با دو درب قرار داشت.

بر روی یکی از درب ها نوشته شده بود دفتر مدیر عامل .

در قسمت جنوبی یک درب قرارداد داشت .

بر روی آن نوشته شده بود سالن اجتماعات ، علی به دفتر مدیر عامل مراجعه کرد.

رئیس دفتر با خوش رویی از او استقبال کرد.

نامه را به دست ریئس دفتر داد او نگاهی به نامه انداخت و علی را به سالن اجتماعات راهنمایی کرد .

علی وارد سالن اجتماعات شد.

سالنی بزرگ با یک میز کنفرانس بزرگ که دور تا دور آن صندلی های کنفرانسی قرار داشت.

روبروی میز یک تلویزیون بزرگ نصب شده بود. و بر روی میز جلوی هر صندلی یک عدد کامپیوتر و دستگاه میکروفن خود نمایی می کرد.

سالن بسیار مجلل بود. و به زیبایی طراحی گردیده بود. هریک از این موارد ترس و دلهره علی را بیشتر می کرد.

به آرامی طول سالن را طی کرد.

کسی در آنجا نبود. از پنجره های سالن کل فضای شهر را می توانست ببیند.

محو سالن و فضائی شهر شده بود. و دائما در ذهن خود از خود سوال می کرد برای چه مساله مهمی من را اینجا خواستنده اند.

هر چه فکر می کرد به نتیجه ای نمی رسید. و همین مطالب ترس و دلهره او را بیشتر می کرد.

در حین اینکه داشت نمای شهر را از پنجره های سالن تماشا می کرد یکی از پرسنل خدمات وارد شد.

سلامی کرد.

ظرف های میوه و شیرینی و آب معدنی را از اتاق بغل سالن یکی یکی می آورد. و بر روی میز کنفرانس قرار می داد.

علی سریعا در انتهای میز بر روی یکی از صندلی ها نشست و منتظر شد.

ورود اعضای هیئت مدیره

اعضای هیئت مدیره شرکت راس ساعت هشت یکی یکی وارد سالن شدند.

بعد از سلام و احوالپرسی و معرفی خود با علی دست دادند و سر جاهای خود نشستند .

مدیرعامل ، ریاست هیئت مدیره ،و اعضای دیگر هیئت مدیره.

طپش قلب علی بشدت بالا رفته بود و دست و پاهایش لرزش خفیفی داشت .

تاکنون در این مدت فعالیتش در صنعت بیمه با چنین اشخاصی و صحنه ای روبرو نشده بود .

احساس کرد دهانش خشک شده و نمی تواند راحت نفس بکشد.

در همین افکار بود که مدیر عامل روبه او کرد و او را به اسم صدا زد .

علی به خودش آمد. با هر زحمتی بود خودش را جمع و جور کرد . و مرتب نشست و خیلی آرام گفت در خدمتم.

مدیر عامل گفت شما می دانید برای چه موردی امروز به اینجا دعوت شده اید ؟

علی با ترس گفت : خیر بی اطلاعم. اعضای هیئت مدیره لبخندی زدند و به علی گفتند نگران نباشید ما برای شما بیان خواهیم کرد.

بعد از کمی سکوت مدیرعامل رو به علی کرد و گفت :

شما طبق بررسی ها و آمارهای جمع آوری شده . شما نماینده برتر شرکت در سال ۱۳۹۹ شده اید.

بخاطر همین از شما خواستیم تا در این جلسه شرکت کنید .

ضمن تقدیر و تشکر از شما بپرسیم چه اقدامی انجام داده اید؟ که توانستید در سال ۱۳۹۹ نماینده برتر کشور باشید ؟

علی نفسی براحتی کشید و خودش را جمع جور کرد و از این تعریف و تمجید بسیار خشنود شد.

رو به مدیر عامل و اعضا هیئت مدیره نمود . و با صدایی لرزان گفت بسیار سپاسگزارم که بنده را دعوت کرده اید. ولیکن باور کنید خودم هم نمی توانم باور کنم که نماینده برتر کشور شده باشم.

مدیر عامل و اعضای هیئت مدیره لبخندی زدند و مدیر عامل گفت چراهمین طور است.

طبق آمارهای دریافتی شما بیشترین فروش را در کل کشور داشته اید و بهترین آمار را کسب کرده اید.

حال ما می خواهیم در این جلسه شما برای ما بیان کنید. که چه موارد و اقداماتی باعث شد که شما به این سطح از فروش و پرتفوی دست پیدا کنید.

علی که حالا حالش کمی بهتر شده بود و از استرس و دلهره دیگر خبری نبود. محکم نشست .

اقداماتی که انجام شده

صدا را در گلوی خود انداخت . و رو به مدیرعامل گفت : جناب ریئس تنها کاری که بنده و همکاران در نمایندگی خود انجام دادیم این بود.

یکسری موارد و مسائل را سر لوحه کار خود قرار دادیم و تصمیم گرفتیم .تا طبق آنها عمل کنیم. واز آنها به هیچ عنوان عدول نکنیم.

اولین موردی که برای خود مان مشخص کردیم این بود که ما برای هر سال کاری خود هدف تعیین می کنیم.

یعنی برای خود و نمایندگی مان تعیین می کنیم . که تا پایان سالی که در آن قرار داریم چه میزان بیمه باید در هر رشته بیمه ای بفروش برسانیم .

بخاطر همین مطالب کلیه تمرکزمان را در طول سال بر روی این موضوع قرار می دهیم. که به هدف خود در انتهای سال برسیم .

به هیچ عنوان از این هدف دست نمی کشیم و کلیه اقدامات خود را برای آن به کار می بریم .

مدیر عامل رو به علی کرد وگفت:

بسیار عالی. یعنی شما و همکارانتان در دفتر ابتدای هر سال یک میزان فروش برای هر رشته بیمه ای را به عنوان هدف برای خود مشخص می کنید.

در طی سال تلاش می کنید که به آن میزان فروش در پایان سال برسید ؟

بله قربان.  دقیقا این کار را انجام می دهیم .و کلیه اقدامات خود را بصورتی بر نامه ریزی می کنیم. تا به این هدف خود برسیم.

یکی از اعضای هیئت مدیره رو به علی کرد و گفت:

مسلما در این رابطه با مشکلات و مسائلی روبرو خواهید شد با آنها چگونه برخورد می کنید؟

علی رو به این عضو هیئت مدیره کرد و گفت :

معمولا ما سعی می کنیم مشکلات و مسائل را از قبل پیش بینی کنیم .تا زمانی که با آنها روبرو می شویم بهتر بتوانیم عمل کنیم.

در این راستا مشکلات و مسائلی هم هستند. که قابل پیش بینی نیستند. ولیکن از آنجایی که ما برای خود هدف تعیین کرده ایم.

اجازه نمی دهیم که این مشکلات و مسائل ما را از هدف خود دور کنند. و تلاش می کنیم که به نحوی آنها را حل و برطرف کنیم .

همه اعضای هیئت مدیره باتفاق علی را تحسین کردند و از او خواستند که بیشتر در این رابطه توضیح بدهد .

علی رو به مدیر عامل کرد و گفت :

اگر وقت باشد و اجازه بدهید من نحو کارکرد خودم و همکارانم را بطور مفصل برایتان شرح بدهم.

مدیر عامل گفت :

بسیار عالی اتفاقا ما همه در اینجا جمع شده ایم که همین مطالب را از شما بشنویم.

تا بتوانیم آنها را بصورت یک سند مکتوب  راهنما در اختیار کلیه نمایندگان شرکت قرار دهیم.

مسلما اطلاعات شما در این رابطه می تواند برای همه همکاران جالب و مثمر ثمر باشد.

ضمن اینکه توانمندی و فروش بالای شما نمایندگان باعث توانمندی واقتدار شرکت بیمه خواهد بود .

و ما مشتاقانه منتظریم که این اطلاعات ارزشمند را از شما دریافت کنیم .

علی تشکر کرد و ادامه داد…….

این داستان ادامه دارد- بیمه فروش

 

میانگین امتیاز ۲.۸ / ۵. تعداد آرا: ۹

2 دیدگاه برای “نامه هیئت مدیره شرکت بیمه به یک نماینده بیمه

  1. Mohsen گفته:

    سلام حتما بنده یکی از موفق ترین ها هستم چرا که بدون توجه به مشکلات پیرامون صنعت بیمه و با برنامه ریزی و تمرکز و نیز کسب مهارت های جدید درصدد کسب درآمدو پرتفوی خوبم البته با رهنمودهای استاد عزیز ورفیق دوست داشتنی جناب محرابیان

دیدگاهتان را بنویسید